اتاقم تاریکه. تنها نوری که توش هست یا واسه صفحهی خستهی گوشیم و یه تکست باکس خالی واسه نوشتن مسیج ِ یا نور مانیتوری که زل زدم بهش واسه نوشتن حرفهایی که باید فریاد میشدن اما بخاطر "عادت" لعنتی ِنوشتن محکوم شدن به تایپ!
اتاقم سرده. کلا رخت خوابم سرده! نه از اون سرماهای دوست داشتنی ِاتاق و گرمای دوست داشتنی تر ِلحاف. از اون سرماهایی که مورمور میشی و تا مغز استخونت میلرزه
اتاقم بزرگه. شاید دوازده متر از نظر خیلی ها کوچیک باشه ولی من تو این اتاق خودمُ گم کردم و چند سالی میشه که روزمرگی میکنم بجای زندگی.
اتاقم کثیفه. نه از نظر ظاهری ها. نه! اتفاقا خیلی هم شیک و مرتبه فقط بو میده بوی تعفن مثل بوی لاشهی یه حس که سال ها پیش توی این اتاق نفس های آخرشُ کشیده و داره میگنده! شایدم بوی حرف هایی باشه که خودم دونه دونه سکوت بهشون شلیک کردم و همینجا دفنشون کردم
اتاقم ساکته. از این سکوت هایی که سر ِ آدمُ میبره! بهش میگن سکوتِ کر کننده
چند روز پیش تو یکی از خیابون های شلوغ تهران راه که میرفتم متوجه شدم هیچ آدمی به من لبخند نمیزنه. هیچکس بخاطر تنه زدن یا لگد کردن کتونی های برق انداخته م از من عذر خواهی نمیکنه. هیچکس بخاطر اینکه تو اتوبوس صندلی مُ بهش دادم ازم تشکر نمیکنه. هیچ کس منو نمیبینه!
بیخیال. مهم نیست. برم دنبال بدبختی هام!
کلی کارِ تکراری دارم واسه انجام ندادن
کلی حرفِ قشنگ قشنگ دارم واسه نزدن
کلی جاهای باصفا دارم واسه نرفتن
کلی آدمِ خوب هست واسه ندیدن
وقتی اینهمه چیز هست چرا باید به جنازهی بیرمق این مردِ توی اتاق خیره بشم؟
برم دنبال بدبختی هام!
کلی کارِ تکراری دارم واسه انجام ندادن
کلی حرفِ قشنگ قشنگ دارم واسه نزدن
کلی جاهای باصفا دارم واسه نرفتن
کلی آدمِ خوب هست واسه ندیدن
خیلی قشنگ بود
عالی بود مرد
میخوامت پسرم
بوی تعفن مثل بوی لاشهی یه حس که سال ها پیش توی این اتاق نفس های آخرشُ کشیده و داره میگنده!
عالی
مرسی :)
خیلی خوب بود تو هم مث خودم کیونی هستی

چشماتون کیونی میبینه عزیزم
حقیقته
شما به جرم زیبایی بیش از اندازه مجرمین
بیاین سر بزنین تا دستگیرتون کنم