ورق بزن مرا

بچه بودیم هروقت آقامون داشت با رفیقاش ورق بازی می‌کرد می‌شستیم بقل دستش منتظر می‌شدیم یه دست تموم شه. تا یه دست تموم می‌شد و اینا شروع می‌کردن به کل کل و کری خوندن ما ورقُ کش می‌رفتیم میبردیم یه گوشه می‌شستیم هرچی عکس توشون بود سوا می‌کردیم. بی‌بی و شاه و سربازها رو می‌گرفتیم دستمون میرفتیم جلو آقامون می‌گفتیم منم بازی؟ اونم قاطی می‌کرد زرتی میخوابوند زیر گوشمون و میگفت توله سگ میدونی چند بار باید بُر بزنم که دست درست شه؟ واس چی عکسا رو درآوردی؟
اما الان که سن و سالی ازمون گذشته هنوزم این عادت بدُ داریم. تو زندگیمون یه کارایی می‌کنیم و دنبال جمع کردن یه چیزایی میریم که بعدش که یهویی به خودمون میایم میفهمیم که ای بابا باید خیلی خیلی بُر بخوریم که دوباره همه چی درست شه. که معمولا هم درست نمی‌شه.

نظرات 4 + ارسال نظر

سلام

من نمیدونم چه لذتی داره برا خدا آفریدن آدم و گذاشتنش تو این همه درد گرفتاری مصیبت...

میخاد چیو ثابت کنه
به کی ثابت کنه

ژولیده 19 فروردین 1392 ساعت 23:54

بیا ورقت بزنیم

مهتاب 22 فروردین 1392 ساعت 21:59 http://naneveshtehayeman.blogsky.com/

آره ...معمولا هم درست نمیشه ....

آقای با شخصیت 25 فروردین 1392 ساعت 05:01 http://jendesag.tv

خونیده بودم این را
ورق بازی می کند بابات؟
میدمش دست پلیس

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد