گریه ی یک مـــرد را با رسم شکل توضیح دهید
چن روز پیش تو مترو یه چیزی که همیشه بود و ندیده بودمش نظرمو جلب کرد
آدما وختی سوار مترو میشن یا تو ایستگاه منتظر رسیدن قطار هستن اگه خلوت باشه و تعداد صندلی های خالی زیاد باشه صد در صد با بیشترین فاصله ی ممکن از همدیگه میشنن
ینی اگه 6 تا صندلی بغل هم خالی باشه جوری میشنن که 4 تا صندلی بینشون فاصله باشه
ولی وختی مجبور باشن مثلا اگه مترو شلوغ باشه تو صندلی های 6 نفری شاید 8 نفر هم بشینن
شاید وختی خلوت بوده و اونی که ازش فاصله گرفتن خعلی آدم خوب و مرتبی بوده باشه! از اینایی که عطر میزنن و وختی پیششون میشنی هی شروع نمیکنن به پرسیدن سئوالای بی ربط
شایدم وختی که از سر اجبار چسبیدن به یه نقر مجبور باشن بوی عرق و خعلی چیزایی که بدشون میاد رو تحمل کنن و توی کل مسیر هم به سئوالای بی ربط اون یه نفر جواب بدن
آدما تو زندگی روزمره هم همینجوری ان! ینی از همدیگه فاصله میگیرن و تا جایی که امکانش هست به همدیگه نزدیک نمیشن حتی اگه اون کسی که ازش فاصله میگیرن کسی باشه که از ته دل دوسش دارن انقد ازش فاصله میگیرن و که کلی آدم و خاطره و هزار تا کوفت و زهرمار میاد بینشون و یه دیوار ضخیم درست میکنه! از اون دیوارایی که نه در داره نه پنجره
انقد از هم دور میشن که کم کم بی تفاوتی و فراموشی پا پیش میذاره تا کلن همدیگه رو از زندگیشون حذف کنن! اینجا همونجایی که مجبور میشی یه نفر دیگه که به اجبار چسبیدی بهش رو دوس داشته باشی! اینجاس که مجبوری آدما رو بجای دوس داشتن و تکیه کردن بهشون , تحملشوت کنی! اینجاس که کم کم خسته میشی! از بوی عرق و بوی تعفن آدمایی که به اجبار تو زندگیت هستن از آدمایی که باید باشن و نیستن از خریت خودت که از اونا فاصله گرفتی خســــتـــــه میشی!
وختی موهایت را میبندی مهارت همه ی بندبازها را به سخره میگیری
یه اتاق سه در چهار دارم تو حیاط که خعلی غمیگنه
زمستون نمیشه گرمش کرد و سرما اذیت میکنه تابستون هم نمیشه سردش کرد و گرما اذیت میکنه ینی یه فصل درمیون واسه اونجا بودن باید کلی بدبختی بکشم
حریم شخصی که اصن نداره هرکی هروخت دلش بخواد میاد و میره
در اکثر مواقع ازش به عنوان انباری هم استفاده میشه که باعث میشه شبا واسه خوابیدن هفت خان رستم بگذرونم تا یه جایی یه گوشه ش پیدا کنم (دقت کنید که اتاق 12 متره ها)
ولی با همه ی این تفاصیر بازم دوسش دارم!
اولین دلیلش همینه که بخاطر غمگین بودنش باهاش همزادپنداری میکنم
دومیش هم اینکه اونجا شده مث قلمرو فرمانروایی واسم! همه چی با قانون خودم پیش میره همه چی به میل خودمه خلاصه اینکه یه دنیای جدا از بقیه واسه خودم توش ساختم
خوبیش اینه که هروخت از آدما خسته میشم میخزم تو دنیای 12 متری خودم و پشت یه لپتاپ خسته و یه اینترت و یه لیوان چای غم پهلو "یه روز خوب" رو واسه خودم میارم
دنیای سه در چهار ِ من از دنیای خعلیا بزرگتره!
کسی که نگاهتو نمیفهمه و هی سعی میکنی با حرف بهش بفهمونی
حس چای خوردن تو لیوان یه بار مصرفُ به آدم القا میکنه
بترسید از آهنگایی که شاد ان ولی ماهیت غمگینی دارن
این آهنگا واسه آدم دو جور خاطره میسازن
وختی شادی فقط قسمت شاد آهنگُ میشنوی وختی هم غمگینی تازه غمی که پشت آهنگ بوده رو درک میکنی
یه روز که بعد از مدت ها این آهنگُ دوباره گوش میدی هم روزایی که شاد بودی هم روزایی که داغون بودی میاد جلوی چشات
بعد از یه دو دو تا چار تا کردن میفهمی که چی بودی و چی شدی! اینجاس که دلت میگیره
سراغ این آهنگای لعنتی نرید آغا نرید
لبخندِ شیرینت همه ی شهر را فرهاد میکند , مرا مجنون
آهنگای گوشی یا پلیر هر شخص از نظر من سه دسته س :
دسته ی اول آهنگای روز و آهنگایی که تازه دانلود شدن یا آهنگایی که تازه از کسی گرفتی
این دسته از آهنگها هر روز پلی میشن و توی مدت چند دقیقه ای که هدفون تو گوشته حداقل چن تایی از این آهنگارو پلی میکنی
دسته ی دوم آهنگایی که هر چن وخت یه بار سراغشون میریم و معمولن آهنگای خوب و با ارزشی بودن که بعد از یه مدت هنوز هم فراموش نشدن
گلچین آهنگای دسته ی اول بعد از یه مدت به دسته ی دوم انتقال پیدا میکنن و دوره ی پلی شدن این آهنگها از هفته ای یکبار تا ماهی یکبار متغیره!
اما دسته ی سوم! این آهنگ ها اکثرن ماهیت غمگینی دارن حتی اگه آهنگهای شادی باشن! آهنگای این دسته معمولن آدمو یاد روزایی میندازن که آدم ازشون فرار میکنه و دوره ی پلی شدن این آهنگها شاید سالی یکبار باشه و روزی که این آهنگا باز هم پلی بشن قطعن فرد دارای فازی بسیار داغون میباشد!