هیروشیما


خعلی هارو میشناسم که زندگیشون توی یه صحنه گیر کرده
مثلا فرض کنید کسی رو که تو غروب یه روز سرد زمستونی عزیزش ترکش کرده و یه موزیک بگراند و سیگار و یه بغض هم ضمیمه ش کنید!
خب معلومه که سرمای اونروز تا مغز استخون این آدم نفوذ میکنه
این آدم تا ابد زندگیش تو غروبی میمونه که قطعا دسترسی به طلوع دوباره واسش خعلی سخت میشه چون تا روزی که چشم داشته باشه و خیابون هارو ببینه یاد همون خیابون لعنتی میوفته یا با دیدن رهگذرهایی که کوچکترین شباهتی به اون شخص "خاص" داشته باشن خاطراتش شروع میکنه به چکه کردن!
تا روزی که گوش داشته باشه و همون آهنگ لعنتی رو بشنوه دیگه هیچ چیز نمیشنونه یا یه صدایی شبیه تون صدای همون شخص "خاص" کافیه تا کاری باهاش بکنه که آمریکا با هیروشیما نکرد
تا روزی که سیگار باشه تا روزی که بغض باشه تا روزی که غروب باشه تا روزی که این آدم باشه اون شخص "خاص" هم خواهد بود
این آدم تا ابد زندگیش تو غروب میمونه
هیروشیمای بعضی نگاها , حرف ها و اتفاق ها تا ابد آباد نخواهند شد

نظرات 1 + ارسال نظر
zizi 1 مرداد 1391 ساعت 15:26

تو برای من تعریف زندگی بودی
من برای تو...
یک نردبان بلند!
گاهی ارتفاع پست ترین جای زمین است.
جایی که تو ایستاده ای...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد