سریال زندگی ما

سکانس اول : طرد شدن از خانواده

لوکیشن : داخلی - مذاکرات بین فرزند و والدین - جبهه گیری والدین علیه فرزندان

در این صحنه جملاتی از قبیل "مفت میخوری میخوابی هیچی نمیشی آخرش من از داشتن بچه ای مثل تو حجالت میکشم و باعث سرافکندگی مایی" به صورت رگباری به سمت فرزند شلیک میشه و غرور و شخصیت فرزند به طرز وقاحت باری خورد میشه


سکانس دوم : پناه بردن فرزند به جامعه برای دوری از خانواده به بهانه هایی از قبیل کار

لوکیشن : جامعه - بین دوست و دشمن و غریبه ها و آشنایان

در این صحنه فرد در بطن جامعه قرار میگیره و بعد از یه مدت و خوردن انواع ضربه های روحی و جسمی و چشیدن طعم تلخ نارفیقی و احساس ابزار بودن باعث میشه کم کم پیش خودش بگه " من از اینا نیستم! اینا مث من نیستن! زندگی با اینا سخته" و در این صحنه بوی تعفن شهر و آدماش منزجر کننده میشه


سکانس سوم : فرار از جامعه و پناه بردن به کانون خانواده

لوکیشن : داخلی - بین والدین - نگاه های سنگین و معنی دار حانواده

در این صحنه فرد حرف ها و کنایه های زیادی رو متحمل میشه و بعد از کلی دعوا و طر شدن دوباره از خانواده یه حس کلافگی و خستگی ئ درک نشدن میاد سراغش و مثل خوره میوفته به جونش!


سکانس چهارم : گوشه گیر شدن در خانه و پناه بردن به دنیای مجازی

در این صحنه فرد به گوشه ای از خونه پناه میبره و بدون توجه به چیزایی که اطرافش در حال اتفاق افتادنه میره تو دنیایی که خودش واسه خودش ساخته! دنیایی که از نظر خودش آرمانیه

دنیایی مجازی تو شبکه های اجتماعی با یه سری آدمای مجازی که دلش بهشون خوشه! هرچند بود و نبودشون به یه کابل بنده ولی همین که میتونه بینشون یکم خوش باشه و یکم درک بشه باعث میشه نمک گیر بشه

ولی دوباره از جانب خانواده شروع میشه به سرکوفت خوردن به دلیل استفاده زیاد از اینترنت و دور بودن از جمع خانواده و درگیری زیاد با دنیای مجازی! کلافگی ها و خستگی ها و....


سکانس پنجم : خستگی فرد 

لوکیشن : همه جا - خستگی فرد

در این صحنه فرد خسته است


سکانس آخر : حرکت فرد با یک هدفون و سیگار به سمت غروب

تــــــــیـــتراژ 

پایان

نظرات 7 + ارسال نظر
پسرت 18 مرداد 1391 ساعت 03:05 http://sickowl.blogspot.com

عالی بود پدر ، عالی

عاخرش خیلی خوب بود

میخوامت مرد

یه نیم نفر 18 مرداد 1391 ساعت 03:05

خراب ِ سکانس آخرتم

خرابتم اصن

مهتاب 19 مرداد 1391 ساعت 13:06 http://naneveshtehayeman.blogsky.com

:|

مهسا 20 مرداد 1391 ساعت 03:06

سکانس دوم ...... :(

خواستم بنویسم حال و روز خیلی از ماها رو گفتی، دیدم تیتر خودتم که داره همینو میگه، گفتی سریال زنگی ما...این "ما" یعنی خیییییییلیا.......

تو این مورد تنها نیستی :)

مرسی!

هم دردیم! همه .......

اسم تو 21 مرداد 1391 ساعت 10:07

سکانس اول سکانس مرگه ولی کاش مرگه واقعی بود... تامجبوربه زنده مانی توسکانسای خسته کننده ی بعدی نباشی توحسرت مردن زیراشتهای تکراری هدفون!!!!!....

اصن سکانس ۵ باید طولانی تر بود...
اوج سریالمون همینجاس :
فرد خسته است
همه جا خسته است
تو دنیای مجازی هم ....

دنیای این روزای ما///

خستگی رو نمیشه توصیف کرد فقط یه کلمه س "خسته" همین!

روانشناس 29 مرداد 1391 ساعت 05:15 http://www.shadkami.blogsky.com

احسنت بر این تصور و پست و خودت

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد