قایقی باید کاشت


یک حس عجیب
درست در همان لحظه که اطرافت را پر کرده اند آدمهایی که میبینند اما غیر از تو را
درست در همان لحظه که موزیک متن چشمهایت صدای همهمه و حرفهایی ست که زده میشود اما با غیر از تو
رهایی از شرِ هجوم افکار درنده , خان هشتمی میشود که کمر رستم ها را میشکند
در گوشه ای از خودت کز میکنی و تصمیم میگیری خودت را برداری و به دریا بزنی
به دور دست ها برسی
جایی که نوشته های بی مخاطب سرزنش نشوند
جایی که آوازهای دسته جمعی ِ یک نفر آزاردهنده نباشد
جایی که حس همزادپنداری با خط کشی های خیابان مضحک نباشد
خط کشی هایی که از من تا این "تو"ی لعنتی نمیرسد
آری! قایقی خواهم کاشت

نظرات 1 + ارسال نظر
esmeto 23 مرداد 1391 ساعت 13:34

قایقی خواهم ساخت خواهم انداخت به آب....
قایقی که اسید غمه تنهایی خرابش نکند!! ودران سنگ نگاه متجاوزازوهم درخیالم ندود.
قایقی که امیدش نه به هیچ ساحلی است نه به ارامی آبی ها...وفقط درددل من درمیان دریاست....

به به

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد