آدمیزاد ذات اسراف گری داره
وختی آدم یه دارایی ای داشته باشه که رو به اتمام باشه سریعا میره به سمت جایگزینی یه نمونهی جدید و غنی تر از اون دارایی!
مثلا وختی بعد از یک حمام متوجه میشه که شامپو رو به اتمامه قطعا به فکر جایگزینی یه شامپوی جدید به جای قبلی میوفته
اگه نتونه اون جدیده رو تهیه کنه با هزار بدبختی (از قبیل آب پر کردن تو ظرف شامپو) مجبور میشه که از همون ورژن قدیمی نهایت استفاده رو بکنه
اما وختی که موفق به تهیهی یه نمونهی بهتر از همون جنس بشه شروع میکنه به اسراف
اصلا از روی عمد شامپوی قبلی رو هدر میده که سریع تر بره سراغ استفاده از اون شامپوی جدید
در واقع همون "نو که اومد به بازار گور بابای کهنه و فیلان"
آدما تو زندگی روزانه و تو رابطه با آدمای اطرافشون هم همین رفتارُ نشون میدن!
وختی تو یه جمعی قرار میگیرن که همه بهشون توجه دارن و حواسشون بهشون هست رفتارهای غیرعادی از خودشون نشون میدن و اصلا مراقب کارایی که میکنن و عواقبش نیستن
شروع میکنن به فراری دادن آدمایی که اطرافشون هستن و تنها توجیحشون اینه که "این نشد یکی دیگه"
ولی وختی همه ترکشون میکنن و فقط یه نفر میمونه اون "یه نفر" براشون میشه خدا
حاضر میشن هر خفت و خواری رو تحمل کنن تا اون ترکشون نکنه
یاد همون قضیهی آب پر کردن تو ظرف خالی شامپو افتادم
وختی غلط هست
وقتی درسته
٣بار نوشتی وختی،واسه همینه که مفردی
جمله ی آخر فوق العاده س