باز کن پنجره‌ی لعنتی را

گرمه! خیلی هم گرمه.

کلافه میشی از قطره های عرق که آروم آروم دارن مغلوب جاذبه میشن. هدفونُ درمیاری پرت میکنی یه گوشه و سعی میکنی با جلو عقب کردن پیرهنت یه کمکی به داغی بدنت کرده باشی ولی بی فایده‌س!

یه دستی به سر و صورتت میکشی و در حالی که داری کف دستت که خیس ِ عرق شده رو میمالی به فرش هزار بار خودتو لعن و نفرین میکنی که این چه وضعشه آخه؟ اینجا کجاس؟ من واسه چی باید اینجا.... که یکدفعه چشات میوفته به پنجره‌ی همیشه بسته‌ی اتاقت

اون پنجره همیشه اونجا بوده ولی اولین باره که نظرتُ جلب میکنه

(تو فیلما این صحنه رو با یه آهنگ بکگراند پیانو و صحنه آهسته و پر رنگ شدن لوکیشن نشون میدن)

هرچه دستت بیشتر بهش نزدیک میشه احساس فارق شدن از این وضعیت ته دلت روشن تر میشه

به محض اینکه پنجره باز میشه یه باد خنکی میزنه تو صورتت! انگار یه نفر واسه بیدار کردنت بهت سیلی زده باشه. به خودت میای و یکم جلوش وایمیستی و یه نفس عمیق و راحت میکشی

برمیگردی همونجا که نشسته بودی. هدفونُ برمیداری دوباره آهنگُ پلی میکنی و ادامه میدی...

اگه این اتاق رو بشه به وضعیت زندگیمون تعمیم بدیم اون گرمای لعنتی میتونه خیلی چیزا باشه.

اون کلافگی از قطره های عرق میتونه همین خستگی روحی باشه که همه تجربه‌ش کردیم.

هدفون و آهنگ هم میتونه کارهایی باشه که یه زمونی برای خوشحال بودن و لذت بردن از زندگی انجامشون میدادیم ولی الان خستگی و بی حوصلگی بهشون غلبه کردن و دیگه جواب نمیده.

و اما اون پنجـــره...

اون پنجره از نظر من فقط میتونه یه شخص خاصی باشه

فقط یه آدم میتونه نقش اون پنجره رو ایفا کنه

یه آدم که همیشه هست و هیچوقت دیده نمیشه

اون آدمُ پیدا کنید و بذارید یه باد خنک بیاد تو اون اتاق لعنتی

نظرات 5 + ارسال نظر
پسرت 14 شهریور 1391 ساعت 02:15 http://sickowl.blogspot.com

شخص خاصم باش مررررد ، عاااالی بود

میخواهمت مرد میخواهمت

دلارام 14 شهریور 1391 ساعت 02:32

مثه همیشه خیلی خوب :)

مرسی دلارام :)

فعل مجهول 14 شهریور 1391 ساعت 02:40

یه آدم که اگه بخوای هم نیس!
مجبوری تحمل کنی ادامه بدی با همون وضع و دم نزنی ....
یه آدم که هیچوقت پیداش نیس یا باشه هم برای تو نیس ...

شقایق 14 شهریور 1391 ساعت 19:36

آقا جواد حرفـــــــــــــــــــــــــ نداری شوما
راستی روزنه هایی از امید دیده میشه تو نوشته هات
دمت گرم مٍث همیشه عالـــــــــــی

مخلصم :)

esmeto 15 شهریور 1391 ساعت 14:26 http://ghobaralodeha.blogsky.com

خب آقا داداش جواد اول شخصه شوما بگو من چجوری بتحسینمت که لایق قلمت باشه آخه؟!! راستی من پنجره اتاقم همیشه بازه اگه بسته بمونه خفه میشم. ولی برام هیچ رنگه خاصی نداره! چه میشه کرد دیگه...!! :]

اول اینکه نوکرتم
دوم اینکه بازم نوکرتم :)

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد