شما زندگی ما رو یه وانِ حموم فرض کن
درپوشِ لوله رو میذاریم یه عمر باید صبر کنیم تا وان پُر شه. آبُ که باز میکنیم اولش داغ میاد , میسوزیم , بعد آروم آروم سعی میکنیم با گرم بودنش کنار بیایم. تا میایم از گرمای آب لذت ببریم یهویی آب سرد میشه , دندونا رو هم میرقصن و موها سیخ میشن , ولی بازم عب نداره با اینم کنار میایم. تا میایم با همون آب سرده حال کنیم میبینیم لاکردار وان پُر شده از آشغال ماشغال , مجبوریم تکون نخوریم اینا ته نشین شن دیگه! یه عمر میشینیم همه چی ته نشین شه , اما تا اینا ته نشین میشه و میایم شروع کنیم یدفه زرتی این پای لامصب گیر میکنه به درپوش و آب شروع میکنه به فرار کردن. روی سوراخِ تهِ وان گردآب درست میشه , دیدی چجوریه؟ ما هم همونجوری ایم!
همهی آشغال ماشغالا , همهی اون آب سردا و اون آب گرما , همهی عمری که تو وان گذروندیم میاد دورمون میچرخه , هی میچرخه و میچرخه. مخصوصا اون چیزایی که ازشون فراری بودیم میاد میچسبه بهمون. آخرش میاد میره تو اون سوراخی که وسطمون هست و از همونجا میره تو فاضلاب
عافیت باشه :)
عافیت باشه