شب دراز است و قلندر در حمام

شما زندگی ما رو یه وانِ حموم فرض کن

درپوشِ لوله رو میذاریم یه عمر باید صبر کنیم تا وان پُر شه. آبُ که باز میکنیم اولش داغ میاد , میسوزیم , بعد آروم آروم سعی میکنیم با گرم بودنش کنار بیایم. تا میایم از گرمای آب لذت ببریم یهویی آب سرد میشه , دندونا رو هم میرقصن و موها سیخ میشن , ولی بازم عب نداره با اینم کنار میایم. تا میایم با همون آب سرده حال کنیم میبینیم لاکردار وان پُر شده از آشغال ماشغال , مجبوریم تکون نخوریم اینا ته نشین شن دیگه! یه عمر میشینیم همه چی ته نشین شه , اما تا اینا ته نشین میشه و میایم شروع کنیم یدفه زرتی این پای لامصب گیر میکنه به درپوش و آب شروع میکنه به فرار کردن. روی سوراخِ تهِ وان گردآب درست میشه , دیدی چجوریه؟ ما هم همونجوری ایم!

همه‌ی آشغال ماشغالا , همه‌ی اون آب سردا و اون آب گرما , همه‌ی عمری که تو وان گذروندیم میاد دورمون میچرخه , هی میچرخه و میچرخه. مخصوصا اون چیزایی که ازشون فراری بودیم میاد میچسبه بهمون. آخرش میاد میره تو اون سوراخی که وسطمون هست و از همونجا میره تو فاضلاب

عافیت باشه :)

نظرات 1 + ارسال نظر
romina 19 آذر 1391 ساعت 13:14

عافیت باشه

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد