واقعیت ستیزی

یه پیرمرد تو همسایگی ما تنها زندگی میکنه , تقریبا هفتاد یا نهایتا هشتاد سالشه

این پیرمرد یه عادت عجیبی داره

هر روز عصر که میرسه جلوی درِ خونه ش , اول دو سه بار زنگِ درُ میزنه و منتظر میشه که یه نفر بیاد درُ براش باز کنه. بعضی وقتها خیلی منتظر میشه ولی کسی درُ باز نمیکنه , یعنی کسی نیست که درُ باز کنه! بعد که متوجه میشه کسی خونه نیست آروم دستشو میکنه تو جیب جلیقه ش و کلیداشو درمیاره و درُ باز میکنه و میره داخل.

این کارو هر روز تکرار میکنه

انگار هنوز باور نکرده که تنهاست. یا شایدم نمیخواد که باور کنه.

پیر و جَوون نداره آقا. همه همینن  , آدمیزاد ذاتش با بعضی واقعیت ها سازگار نیست , آدمیزاد نمیخواد بعضی واقعیت ها رو باور کنه , به هر علی چپی که بگی چنگ میزنه هر راهی رو امتحان میکنه که از واقعیت طفره بره!

چیه؟ یعنی تا حالا نشده تو خیابون گوشیتو دربیاری و با معشوقه‌ی خیالیت صحبت کنی؟

نظرات 1 + ارسال نظر
کیری 1 دی 1391 ساعت 01:52

تکرایه دیوث ، سه سال پیش از آقا جواد خونده بودم اینو ، کپی نکن

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد