نیمکت های بزرگ ِ لعنتی

امروز تو پارک وختی غرق صدای هدفون و رفت و آمد آدما بودم یه چیزی دیدم

نـــیمکـــت های پارکــــــــــ

خعلی بزرگن! نیمکت نباید انقد بزرگ باشه

اینهمه فلز و رنگ و فیلان و بیسار هدر دادن واسه چی آخه؟

وختی یه نفر با مخاطب خاصش میخواد رو این نیمکتا بشینه انقد نزدیک به هم میشینن که شاید کمتر از یه نفر فضا اشغال کنن پس واسه دو نفر هم نیمکت یه نفره بهتره

اما فرض کنید وختی یه آدم تنها و خسته میخواد چند دقیقه رو این نیمکتا بشینه

بزرگی نیمکتا باعث میشه جای خالی اون "یه نفر" که باید باشه و نیس بیشتر حس بشه

همون یه متر و چن سانت فضای خالی روی نیمکت میتونه اون آدمو یاد کلی خاطره از روزای خوب و بدش بندازه و پرتش کنه تو روزایی که این نیمکتا واسش بزرگ نبودن

شاید بزرگی این نیمکتا واسه خعلیا به چشم نیاد ولی واسه خعلیا دهن کجی باشه

رو نیمکت بزرگ , بغلت , باید یکی باشه

اگه "یکی" نیس پس نیمکت نباید بزرگ باشه

نیمکت نباید باشه

نیمکت...

نیمکت لعنتی!

مسموم حرف

نه که حرفی نباشه واسه گفتن

اتفاقا حرف هست خعلی هم زیاده فقط من بلد نیستم بزنمشون

زورم بهشون نمیرسه

نه تنها زور من بلکه زور کلمه ها هم بهشون نمیرسه

وختی میپرسی "چرا ساکتی" و یه "نمیدونم چه مرگمه" جواب میگیری خودت تا تهش بخون که طرف انقد حرف داره و نتونسته بزنه که لال شده!

این حرفا مسموم ان! انگشت میندازی تو حلقت تا بالا بیاریشون میاد بالا ولی همونجا میمونه و بعضی وختا راه نفس کشیدنتم میگیره ولی بیرون نمیاد! فقط لال میشی

هی زور میزنی بگی! نمیشه

دوباره زور میزنی... دوباره و دوباره تا اینکه میری رو اسکرین سیور

اینجاس که ترجیح میدی ساکت باشی و یه مرگ چن روزه رو تجربه کنی تا اینکه هی زور بزنی و بجز درد گلو و چشمای قرمز چیزی واست نمونه!

میفهممت رفیق!


واسه هممون پیش اومده که سفره ی دلمونُ پیش کسی باز کنیم و هرچی هست و نیست بریزیم بیرون

آدما خعلی وختا (چه مرد چه زن چه 30 ساله چه 3 ساله) نیاز دارن به همدردی و صحبت کردن

وختی یکی میاد پیشتون و شروع میکنه به صحبت کردن درباره ی بدبختیاش فقط گوش کنید! بذارید هرچی میخواد بگه تا کامل خالی شه آدما وختی دلشون میگیره و یه سری حرف مسموم تو دلشون مونده که باید بالا بیارن وگرنه بهتر نمیشن

بعد از تموم شدن حرفاشون یه "مــیفهممت رفیق" یا مثلا یدونه "مــیدونم خعلی سخته" کافیه واسه آروم شدنش

لازم نیس شروع کنید به قیاس مشکلات خودتون با اون و گفتن "اینکه چیزی نیس من بدترشو داشتم" اینجور جمله ها خعلی آزاردهنده س

تا تو شرایط اون شخص نباشی نمیتونی درباره ش نظر بدی ولی حتی اگه فک میکنی مشکل اون از خودت کوچیکتره یا مشکل بزرگی نیس بازم جلوی اون سعی کن جوری نشون بدی که مشکل سختیه که اونو از پا درآورده ولی بعدش یادآوری کن که "سخته ولی میشه درستش کرد"

همدلی از همزبونی بهتره آغا خعلی بهتره

زخمی به اسم تجربه


تجربه تو زندگی یکی از بهترین آپشن های خلقته

آدم باید یه سری چیزارو تجربه کنه حتی اگه احتمالش 1% باشه که بازم تو اون شرایط قرار بگیره

اصن بعضی تجربیات باعث میشه آدم زودتر پخته بشه و تجربه نکردنشون آدمو تو دنیای بچگی نیگه میداره

ولی یه سری چیزا هس هیچوخت نباید تجربه بشه

تجربه کردن یه سری چیزا به باتجربه شدن بعدش نمی ارزه!

اگه تجربه شون کنی بجای پخته شدن میسوزی و ته میگیری

این تجربیات مث یه زخم روی صورت میمونه که هر وخت جلوی آینه خودتو میبینی اذیتت میکنه

تجربه ای که زخمش خوب نمیشه و همون زخم یا با چرک یا از خونریزی میکُـشدت 


ممکن الخطا

انسان جایز الخطا نیست! ممکن الخطاست

ماها اجازه ی خطا کردن نداریم ولی امکانش هس که بعضی وختا یه خطاهایی از هرکسی سر بزنه

خوبه که همه ی آدما فرق این دو تا جمله رو بفهمن

بترسید از بعضی روزها

زندگی خعلی ساده تر از چیزیه که اکثر آدما میبینن

زندگی میتونه فقط یه "شخص" باشه که باعث دلگرمیت باشه و وختی از همه خسته میشی بتونی بهش تکیه کنی و بگی گور بابای بقیه

زندگی میتونه یه پیاده روی بعد از ساعت دوازده شب تو خیابونای طهران باشه

زندگی میتونه یه خیابون خلوت دراز و یه هدفون و یه نخ مارلبرو کون قرمز باشه

زندگی میتونه لذت بردن و همزادپنداری با یه فیلم یا حتی یه آهنگ باشه

زندگی میتونه نهایت لذت و ارگاسم روحی با شنیدن یه آهنگ باشه

زندگی میتونه دزدیدن لواشک و پاستیل آبجی دو ساله ت و لذت بردن از قایمکی خوردنشون باشه

زندگی خعلی ساده س و همه جوره میشه ازش لذت برد

اما یه روزایی هس که دیگه هیچی مث سابق نیس

هیچی نمیتونه باعث بشه از زندگی لذت ببری

یا کسی نیس یا چیزی نیس

روزایی که هیچی بهت حال نمیده

من این روزا از خودم میترسم! با خودم میگم نکنه مُردم و خودم خبر ندارم؟

این روزای "بی حال" به شب یلدا طعنه میزنن لامصبا. تمومی ندارن


زیبا خداحافظی کنید

خداحافظی تو رابطه باید زیباترین قسمت یه رابطه باشه

حتی اگه قبل از رفتن کلی دعوا و مشاجره داشتید

حتی اگه به جایی رسیدید که از همدیگه خسته شدید و خداحافظی واستون آخرین راهه

حتی اگه نبود اون شخصی که دارید ازش خداحافظی میکنید دیگه واستون مهم نیس

و صد تا "حتی" دیگه دلیل نمیشه که با دعوا خداحافظی کنید

خداحافظی باید شیرین و زیبا باشه! مث فیلما باید همه چی پر رنگ باشه و حتی یه اهنگ آروم هم بکگراند صحنه ی خداحافظی باشه! اصن موقع خداحافظی باید لبخند بزنید واسه همدیگه

خلاصه اینکه از خداحافظیتون یه تصویر قشنگ بجا بذارید

چون شاید کسی که باهاش خداحافظی میکنید یه عمر با اون تصویر زندگی کنه

شاید اون تصویر تا آخر عمر یادش نره

شاید بخواد تا آخر عمر با اون تصویر زندگی کنه

پس اجازه بدید تصویر خداحافظیتون زیبا باشه حداقل یادآوریش درد نداشته باشه

شوخی کردم بابا

اگه شوخی نبود خعلی حرفا تو دل آدما میموند

بهمن سوزان


پسری که سیگارها را پشت سر هم پُک میزد و میسوزاند
تا بلکه انتقامش را از قاتل پدرش گرفته باشد
از سیگار بهمنی که پدرش سال 57 روشن کرد
از سیگاری که پدرش را بهمن ِ سال 87 خاموش کرد

مکانیزه شدن ها


قدرت تخریب مکانیزم " تبدیل یه آشنا به غریبه " با جنگ جهانی سوم برابری میکنه

^_^


بازی چشمان تو
حتی روی نیمکت تعویضی ها هم عالمی دارد

من کی ام؟


بعضی وختا تو یه عکس دسته جمعی خودتو نمیتونی پیدا کنی
جلو آینه که وایمیستی اولش یه لحظه گیج میشی هی جلو عقب میکنی , پشت چشم نازک میکنی با خودت میگی "این کیه؟" یه دست رو صورتت میکشی میگی "واقعا این منم؟"
بعضی وختا خودتو گم میگنی
با خودت غریبه میشی
بعضی وختا میمیری ولی هنوز نفس میکشی