فاثـله

فاصله را باید با ث نوشت

تا هروقت که شاعر خواست جای نقطه ها را جابجا کند تغییری در معنایش ایجاد نشود

تا اگر فاثــله , قاتـله شد , کسی تعجب نکند

فاصله  قاتل است , می‌کُشد

کمپین پیچاندنِ عصر جمعه‌ی ملعون

آقا ما نشستیم فکر کردیم یه تقویم جدید ساختیم

یه تغییراتی تو تقویم فعلی ایجاد کردیم در راستای عشق و حال! بلاخره تکامله دیگه.

تقویمی که ما ساختیم هفته ش هفت روزه , از شنبه تا جمعه مثل همین تقویمی که الان موجوده , فقط با این تفاوت که جمعه ش عصر نداره.

ینی شما پنج شنبه شب میخوابی جمعه ظهر ساعت دوازده بیدار میشی یهویی روز عوض میشه و واردِ بامدادِ شنبه میشیم , ینی از ساعت دوازدهِ ظهر تا دوازدهِ شبِ جمعه رو پروندیم. خب؟

مزایای این حرکت خیلی زیاده که من دوتاشو متذکر میشم.

اول اینکه تو تقویم ما عصرِ جمعه (لعن الله علیه) از بین میره , در نتیجه آخر هفته هیشکی دلش نمیگیره و همه چی به خوبی و خوشی تموم میشه.

دوم اینکه ما با این کار از هر هفته 12 ساعت کم کردیم که تو کل سال که 52 هفته س میشه 624 ساعت که به عبارتی میشه 26 روز. ینی آخر سال که میرسه تو تقویم ما 26 روز اضافی هست که کلا تعطیل رسمی اعلامش کردیم

اسم این تعطیلات رو هم گذاشتیم تعطیلاتِ "مِی بخور منبر بسوزان مردم آزاری نکن"

ینی آخرِ سال شما 26 روز کلا تعطیلی تا مِی بخوری منبر و بسوزونی و اگه مردم آزاری هم کردی به کسی نگی , پاشید برید شمال قلیون بکشید , برید یه سفر دور دنیا بچرخید , در کل همه چی به سمت عشق و حال میل میکنه.

خلاصه اینکه این تقویمِ ما از آخر همین هفته در تمامی روزنامه های کثیرالانتشار موجوده اگه خواستید میتونید تهیه کنید و لذت ببرید.


با تـشـچـر از شما و ارگان‌های مربوطه

ما چرا می‌فهمیم؟

موشکِ کاغذی هم پرواز را می‌فهمد. با اینکه میداند آخرِ هر پروازش آسفالت و کفش رهگذران است اما باز هم پرواز را بر مدفون شدن زیر غبار کلمات ترجیح میدهد.

قطار هم اشکِ وداع مسافر را می‌فهمد. با اینکه مجبور است آنهمه اشک و بغض را بین شهرها جابجا کند و زیر سنگینی غم مسافران کمر خم کند اما نمی‌ایستد , فقط جیغ میزند.

ساعت هم انتظار را می‌فهمد. با اینکه چشم های منتظر به راه های بن بست را میبیند اما هیچوقت خواب نمی‌رود , فقط ثانیه ای یک بار سرش را به دیوار میکوبد و صدای تیک تاک میدهد.

سیگار هم درد را می‌فهمد. با اینکه پُک های حریص با بغض و تنفر به جانش میزنند اما هیچوقت خاموش نمیشود. فقط میسوزد و دود میکند و خاکستر میشود , دَم نمیزند.

آدم هم خیلی چیزها را می‌فهمد.

خیلی چیزها که نگفته, شنیده شدند. شکل نگرفته, احساس شدند. پنهان شده, دیده شدند.

آدم هم خیلی چیزها را می‌فهمد اما نمی‌میرد , فقط لبخند میزند. لبخندی تُرش و متعفن

لبخنده هایی که روی صورتش گریه میکنند

Home Sweat Home

همه وقت شروعِ یه مسافرت ترجیح میدن از "رفتن به مسافرت" استفاده کنن ولی برای تموم کردن یه مسافرت همیشه سعی میکنن بجای "برگشتن از مسافرت" از "برگشتن به خونه" استفاده کنن.

آدم باید دلیل و انگیزه داشته باشه , چه واسه رفتن چه واسه برگشتن...

شروعِ پایان , پایانِ شروع

اینورِ بوم و اونورِ بوم تومنی دوزار فرقشونه

داری سعی میکنی بیای جلو که از پشت نیوفتی

همه چی داره بد پیش میره

همه چی داره هُل میده که عقب عقبی بری و از پشت بیوفتی

هی زور میزنی , کم نمیاری , جلوی همشون وایمیستی

ولی بلاخره زورت تموم میشه

بازم همه چی داره بد پیش میره

خودتم داری بدترش میکنی که حداقل به یه جایی برسی

از اینورِ بوم به جایی راه نداری میگی عب نداره بذا عقب عقبی برم

از اونور بیوفتم پایین و تموم شه.

همینجوری که داری عقب عقبی میری

یهویی یه چیزی , یه کسی , از اون دوردورا برات دست تکون میده

وایمیستی. دیگه عقب عقب نمیری

میخندی , هی میخندی

در حال خندیدن میای جلو , هی میای جلوتر و نزدیک تر

انقد میای جلو که از نزدیک میبینیش

یهویی دلت میگیره , میگی ای بابا

قضیه با اون چیزی که از دور میدیدم خیلی فرق داره

میگی کاش همون دور میموندم , کاش نمیفهمیدم!

اصلا کاش همون عقب عقبی میرفتم و تمومش میکردم

میگی گور باباش , دوباره میرم عقب

داری عقب عقبی میری که دوباره همون آش و همون کاسه

هیچوقتم یادت نمیمونه که دقعه‌ی قبلی از برگشتن پشیمون شدی

پس بارم وایمیستی

میخندی و میخندی

میای جلو

دلت میگیره

عقب عقبی میری

وایمیستی

میخندی و میخندی

میای جلو

دلِ بی‌صاحاب میگیره...

این مثل یه چرخه داره تکرار میشه

مثل چرخه‌ی آب

بارون میاد , میره قاطی آبهای زیرزمینی , یه کم اون زیر میچرخه واس خودش , بعد میاد روی زمین , بخار میشه , میره بالا ابر میشه , ابر سرد میشه و بارون میاد.

چرخه ای که تمومی نداره و هر روز مثل دیروز و فردا تکرار میشه

فقط در صورتی این چرخه قطع میشه که یکی از عناصرش نباشن

یا آب نباشه , یا بارون نیاد یا خورشید آبُ بخار نکنه!


چرخه‌ی ما میدونی چجوری قطع میشه رفیق؟

سرگردان

مسافرت خیلی حال میده

اما بلاخره یه روزی خسته کننده و ملال آور میشه و بهترین قسمت یه مسافرتِ خسته کننده , راهِ برگشتن به خونه هستش!

آدم بعد از یه مدت دوری از خونه دلش واسه برگشتن به خونه تنگ میشه. تو راه برگشت به خونه یه لذتی هست که کلِ خستگیِ مسافرتُ از بین میبره.

واسه حیاطش , جمع خانواده , کوچه و رفقا , آدم حتی واسه حموم و مستراح خونه‌ی خودش دلتنگ میشه. همه چیز برمیگرده به خونه! همه چیز از خونه شروع میشه و با خونه تموم میشه.

ولی...! ولی امان از روزی که خودِ خونه هم ملال آور و خسته کننده بشه

سرگردون میشی! از همه طرف صدا میاد ولی هیچکس صدات نمیکنه

آخرش از سرگردونی هم خسته میشی و دیگه سر برنمیگردونی! حتی با صدای یه آشنا

واقعیت ستیزی

یه پیرمرد تو همسایگی ما تنها زندگی میکنه , تقریبا هفتاد یا نهایتا هشتاد سالشه

این پیرمرد یه عادت عجیبی داره

هر روز عصر که میرسه جلوی درِ خونه ش , اول دو سه بار زنگِ درُ میزنه و منتظر میشه که یه نفر بیاد درُ براش باز کنه. بعضی وقتها خیلی منتظر میشه ولی کسی درُ باز نمیکنه , یعنی کسی نیست که درُ باز کنه! بعد که متوجه میشه کسی خونه نیست آروم دستشو میکنه تو جیب جلیقه ش و کلیداشو درمیاره و درُ باز میکنه و میره داخل.

این کارو هر روز تکرار میکنه

انگار هنوز باور نکرده که تنهاست. یا شایدم نمیخواد که باور کنه.

پیر و جَوون نداره آقا. همه همینن  , آدمیزاد ذاتش با بعضی واقعیت ها سازگار نیست , آدمیزاد نمیخواد بعضی واقعیت ها رو باور کنه , به هر علی چپی که بگی چنگ میزنه هر راهی رو امتحان میکنه که از واقعیت طفره بره!

چیه؟ یعنی تا حالا نشده تو خیابون گوشیتو دربیاری و با معشوقه‌ی خیالیت صحبت کنی؟

کارشناس هواشناسی - شبکه‌ی "یه روز خوب"

جبهه‌ی هوای سرد از قسمت غربی وارد کشور شده است

در اکثر نقاط کشور برای فردا هوایی ابری همراه با بارش پراکنده‌ی باران پیش بینی شده است

چترها را آتش بزنید و هدفون ها و سیگار هایتان را آماده کنید


با آرزوی ساعاتی خوش برای شما :)

:)

خیلی فرق هست بین خندیدن و شاد بودن

واسه بعضی چیزا نباید اسم بذاری همون نیو فولدر بمونن

خیلی چیزا هستن که ماهیت‌شون هیچ تناسبی با اسمشون نداره

مرغابی! نه میشه به چشم مرغ بهش نیگا کرد نه به چشم یه حیوونِ آبزی. بال و پرِ مرغ داره ولی قابلیت پرواز نداره , تو آب زندگی میکنه ولی با آب زندگی نمیکنه و بدون آب هم زنده س.

خربزه! نه خره نه بزه. در واقع اصلا حیوون نیست بلکه یه نوع میوه س که هیچ شباهتی از لحاظ ظاهری و باطنی به خر و بز نداره.

حالا شما تخت خواب رو در نظر بگیر! دو قسمت داره , تخت و خواب

اول اینکه تخت نباید حتما تخت باشه که بشه روش خوابید. مثلا صندلی کتابخونه , سرپا و آوریزون از میله های وسطِ اتوبوس , سرِ کلاس ریاضی و حتی پشت فرمون هم میشه خوابید در صورتی که آدم خیالش تخت باشه نه اینکه خودش روی تخت باشه.

دوم اینکه آدم فقط واسه خواب نمیره تو تخت. تخت خواب یه دنیای دیگه جدا از دنیای ماست , آدما شبا که سر رو بالشت میذارن میرن تو دنیای خودشون. چشا بسته س ولی خیلی چیزارو میبینن ,  یهویی تو خواب با چشمِ بسته میخندن با چشمِ بسته بغض میکنن با چشمِ بسته دروغ میگن.

تمامی وقایع و اتفاقاتی که یادشون مونده رو مرور میکنن و بعضیاشونو اونجوری که دوست دارن تموم میکنن , خودشونو گول میزنن , تو "کــاش" زندگی میکنن , توهمُ واقعیت میبخشن و هزارتا چرخ میخورن تا صبح بیدار شن و برن بیرون و هزارتا چرخ بخورن تا دوباره شب شه و برگردن تو دنیای خودشون!

اصلا نباید واسه تخت خواب اسم میذاشتن.

میدونی زندگی ما چجوریه؟

روی این لـیـنـک کلیک کنید!

یه صفحه جدید باز میشه , هر کاری توی اون صفحه ازتون خواسته شده رو انجام بدید


میشه داستانِ زندگی ما

اطلاع رسانی کنید! رسانه شمایید

یه روزایی میدوئه , یه روزایی میشینه یه گوشه انگار نه انگار

هیچوقتم زمان بندیش در راستای لذت بردن ما از زندگیمون نبوده

ینی روزایی که دنیا سرِ جنگ داره و ما هم سیگار نداریم میشینه یه گوشه زل میزنه به ما

بش میگیم آقا پاشو راتو بکش برو چی میخوای از جون ما؟ اما جواب نمیده

حتی دو سه تا باطریِ نو انداختیم روش بلکه تندتر بره ولی تکون نخورد

روزایی ام که همه چی از ما کشیده بیرون و داریم تیریپِ "زندگی چه خوبه" میگذرونیم

لعنتی انگار دارن دنبالش میکنن, حالا ندو کِی بدو

بهش میگیم دیر رسیدن بهتر از خسته رسیدن چرا عجله میکنی؟ بشین یه چایی بزنیم بعدش میری حالا. ولی بازم جوابی نمیده

حتی باطریشو درآوردیم انداختیم تو کشو بلکه وایسه ولی دیدیم بیخیال نمیشه!

خلاصه , شاید من باطری ساعتمو دربیارم زمان واینسته ولی اگه هممون باطری ساعتامونو دربیاریم چی؟ مطمئنم ایندفه وایمیسته!

پس یه روز جمع بشیم یه جا , مثلا خیابون ولیعصر

هممون ساعت هامونو بیاریم اونجا باطری هارو دربیاریم بندازیم تو جوقِ آب

یا اصلا نفری دو سه تا باطری بیارید یه کار کنیم همه چی زودتر تموم شه

خداییش بیایدآ , ساعتهاتونم بیارید

دمتون گرم

شب دراز است و قلندر در حمام

شما زندگی ما رو یه وانِ حموم فرض کن

درپوشِ لوله رو میذاریم یه عمر باید صبر کنیم تا وان پُر شه. آبُ که باز میکنیم اولش داغ میاد , میسوزیم , بعد آروم آروم سعی میکنیم با گرم بودنش کنار بیایم. تا میایم از گرمای آب لذت ببریم یهویی آب سرد میشه , دندونا رو هم میرقصن و موها سیخ میشن , ولی بازم عب نداره با اینم کنار میایم. تا میایم با همون آب سرده حال کنیم میبینیم لاکردار وان پُر شده از آشغال ماشغال , مجبوریم تکون نخوریم اینا ته نشین شن دیگه! یه عمر میشینیم همه چی ته نشین شه , اما تا اینا ته نشین میشه و میایم شروع کنیم یدفه زرتی این پای لامصب گیر میکنه به درپوش و آب شروع میکنه به فرار کردن. روی سوراخِ تهِ وان گردآب درست میشه , دیدی چجوریه؟ ما هم همونجوری ایم!

همه‌ی آشغال ماشغالا , همه‌ی اون آب سردا و اون آب گرما , همه‌ی عمری که تو وان گذروندیم میاد دورمون میچرخه , هی میچرخه و میچرخه. مخصوصا اون چیزایی که ازشون فراری بودیم میاد میچسبه بهمون. آخرش میاد میره تو اون سوراخی که وسطمون هست و از همونجا میره تو فاضلاب

عافیت باشه :)

کدوم پایِ لرز واسه کدوم خربزه س؟


پایِ لرز را به خاطر بسپار , خربزه رفتنی ست

ناکجا آباد , خیلی کیلومتر

جاده یه طرفه س!

خسته شدی بزن بقل یه استراحتی بکن

یه چایی بزن , یه سیگار دود کن! بدون هیج دغدغه ایی

یا اگه یه وخ جوش آوردی , بکش تو شونه خاکی و کاپوتُ بده بالا

نگران نباش! دیر نمیشه , همه‌ی اونایی که عجله کردن پشیمونن آقا, پشیمون.

ما میگیم دیر رسیدن بهتر از خسته رسیدن , البته اگه مقصدی باشه واس رسیدن

خلاصه ش اینکه وایسا , به ضبطت وُلوم بده , همسفر سوار کن , همسفر پیاده کن , پشتِ فرمون برفص , پشت فرمون گریه کن , هرکاری عشقته بکن ولی برنگرد

یه طرفه س دیگه. نمیشه برگشت!

همین.

راستی اگه یه وخ خدایی نکرده بنزین تموم کردی

نبینم اون چار لیتریِ گدایی رو بگیری دستت مث مترسک وایسی بغل جاده آ

آدما بنزین بده نیستن رفیق! خودت باید هُل بدی

میدونم تنهایی هُل بدی خسته میشی , کم میاری

فوقش از تشنگی میمیری دیگه , نه؟

عب نداره. مرگ حقه رفیق! حق هم گرفتنی...